انوشه
به سوی تو، به شوق روی تو ، به طرف کوی تو نشان تو، گه از زمین گاهی ز آسمان جویم کی رَوَد رخ ماهت از نظرم … نظرم یک دم از خیال من نمی روی ای غزال من
سپیده دم آیم ، مگر تو را جویم ، بگو کجایی
ببین چه بی پروا ، ره تو می پویم ، بگو کجایی
به غیر نامت کی نام دگر ببرم … ببرم
اگر تو را جویم حدیث دل گویم ، بگو کجایی
به دست تو دادم ، دل پریشانم ، دگر چه خواهی
فُتاده ام از پا ، بگو که از جانم ، دگر چه خواهی
دگر چه پرسی زحال من
تا هستم من ، اسیر کوی تواّم در آرزوی تواُم
اگر تو را جویم ، حدیث دل گویم ، بگو کجایی
به دست تو دادم ، دل پریشانم ، دگر چه خواهی
فُتاده ام از پا ، بگو که از جانم ، دگر چه خواهی ….
نوشته شده در یکشنبه 90/3/15ساعت
12:57 صبح توسط گل پرپرشده نظرات ( ) | |
قالب رایگان وبلاگ پیجک دات نت |